این روزها کارم اینه که هی به عکس پنج نفرمون نگاه کنم. زوم کنم روی تک تکشون و قربون صدقه شون برم. انقدر این عکس رو دوست دارم که  می خوام برم بدم با فوتوشاپ شاخی که برادرجان روی سرم گذاشته رو بردارن و چاپش کنن روی شاسی تا بزنم توی اتاقم

نکته ای که توی این عکس بارزه اینه که من درست مثل یه نقطه اتصال وسط بقیه هستم، چون به تک تکشون شباهت دارم. والدین گرامم دو طرفم نشستن و خواهر و برادرم بالای سرمون ایستادن. برادرم به پدرم شبیهه و خواهرم به مادرجانم و من به هر دو نفر

از ته دلم از خدا می خوام خودش مراقب این قاب های دوست داشتنی برای همه باشه.

دیروز به مادرجانم با چاشنی لوس بازی می گفتم: من قلب خانواده هستما، حواستون به من باشه

بعد الان دارم فکر می کنم پدر مادر دوستم که قلب خانواده شون خیلی ناگهانی و توی اوج جوونی رفته، الان چه حسی دارن و چطور با اینکه دیگه صدای خنده های بلندش رو نمی شنون، کنار میان؟ 


*عنوان باید رفت از رستاک

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (١٦)

دلمو جا نذار، کادوی تولدته...

وقتی همیشه به چشمشون بچه ای و نیازمند مراقبت!

روی ,توی ,  ,کنم ,رو ,عکس ,می خوام ,قلب خانواده ,تک تکشون ,این عکس ,به مادرجانم

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اصول آبیاری در شمال ایران فایل پلاس روحِ شناورِ غیرِسرگردان مواد مخدر گروه بازرگانی یوردپخش آموزش بورس، تحلیل بازار، سیگنال خرید سهام .irبلاگ پرسش مهر:آیا محیط مدرسه دلپذیر،دلخواه و شاد است؟ پالامال Nab to APP